مادر
رخت هایم را دوباره شسته ای
بقچه هایم را مرتب کرده ای
نیستی , اما صدایم می کنی
با صدایت زندگی آورده ای
می گشایم بقچه را با یاد تو
خستگی های تو را بو می کنم
باز هم می بینمت در پیش چشم
با خیالت رو به هر سو می کنم
بازهم با چشم های مهربان
باز می یابی مرا در هر کنار
خانه را از عطر خود پر می کنی
می شوی تا بار دیگر گرم کار
در دل آیینه کنج اتاق
مانده طرحی از بهار روی تو
هست بر یک شانه چوبی هنوز
یادگاری , چند تار از موی تو
محمد رضا اصلانی-خبر جنوب ۲۷/۰۴/۱۳۸۸